شعر خوانی در تالار وحدت دانشگاه تبریز با حضور استاد شهریار 1364 شمسی // 1986 میلادی
صفحات
استقلال ، آزادی ، عـدالت اجتماعی *
شعر کلاسیک از . میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در زیر آخرین پست صفحه روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر
Classic poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresmaeil -- Jabarinezhad ( M - odly)
**CANADA - TORONTO
1 -Independence 2 - Freedom ( Liberty ) 3 - Social Justice For Iran
شعر کلاسیک از . میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در زیر آخرین پست صفحه روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر
Classic poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresmaeil -- Jabarinezhad ( M - odly)
**CANADA - TORONTO
1 -Independence 2 - Freedom ( Liberty ) 3 - Social Justice For Iran
Monday, November 6, 2017
شعر خوانی دانشگاه تبریز 1364 شمسی
شعر خوانی در تالار وحدت دانشگاه تبریز با حضور استاد شهریار 1364 شمسی // 1986 میلادی
miresmaeil jabari T
شعر خوانی در دانشگاه تبریز با حضور استاد شهریار سال 1364 شمسی // 1986 میلادی
miresmaeil jabari T
شعر خوانی دانشگاه تبریز با حضور شهریار تالار وحدت 1364 شمسی و 1986 میلادی
Tuesday, September 19, 2017
Tuesday, August 22, 2017
miresmaeil jabarinazhad چند دوبیتی روی تصویر
Monday, July 17, 2017
Sunday, June 18, 2017
miresmaeil jabari رباعی و دوبیتی
سلام یاران
پائیز فصلی است که دو چشم انداز کاملا متفاوت در آغاز و پایان دارد و این تفاوت در نگاه شاعران و هنر مندان در طول تاریخ هنر و ادب کاملا محسوس است ،
هنرمندان به ویژه شاعران از دو دریچه کاملا متفاوت به این مهم نگریسته اند
پائیز در آغاز که با رنگ آمیزی برگ ها و بوته ها چهره و پیکر سبز طبیعت را با دلچسب ترین رنگ ها تزئین و رنگ آمیزی می کند و چشم انداز تازه ای از طبیعت را به نمایش می گذارد ، مورد ستایش قرار می گیرد اما رفته رفته هنگامی که شادابی و جلوه گری برگ ها و بوته ها از رخسار طبیعت چیده می شود و در نهایت همه زیبائیها و خوش رنگی ها به پوسیدگی ها و بی رنگی ها تبدیل می شوند اینجاست که نگاه و احساس شاعر و هنرمند را نیز از آنجائیکه همیشه تحت تائیر دنیای پیرامون خود است خواه نا خواه تغییر می دهد و پائیز مورد نکوهش و باعث ویرانی باغ و بوستان نامیده می شود
در دوران های اختناق و خفه گان و استبداد هنرمندان و شاعران این ویرانی ها و پوسیدگی ها و بی رنگی های طبیعت را در آثارشان به شیوه سمبولیک بهانه ای برای اعتراض به دولت مردان و تاریک اندیشان زمان که باعث پوسیدگی ها و ویرانی ها و در کل باعث بدبختی های جامعه و سرزمین شان شده اند قرار می دهند در رباعی ها ی پائیزانه و همچنین در غزل ها و قصائد پائیزانه این حقیر ، چشم انداز های پائیز در آغاز و پایان نیز از دو دریچه متفاوت به تماشا گذاشته شده است که امید است بپذیرید
ارادتمند
میراسماعیل جباری نژاد
م -اُدلی
************
* در سوگ دوشیزه دُردانه باغ *
آمدم باده بنوشم سر ِ میخانه باغ
ناگهان چشم من افتاد به ویرانه باغ
کو گلی ؟ نسترنی، یاسمنی در چمنی
تا ببینی سر ِ گل گردش پروانه باغ
پای هر نارونی ، یاسمنی پر پر شد
آه از این کشته دوشیزه یکدانه باغ
عشقبازی ِ گل و بلبل شیدا همه سوخت
مرده چشمک زن زن ، نرگس مستانه باغ
شده مخروبه زرد آن همه آبادی سبز
جغد در جغد شده وسعت ویرانه باغ
جغد ها کوخ نشین سر هر کوی و دمن
رفته از کاخ چمن دولت شاهانه باغ
هرج و مرجی شده در گنگره ی زاغ و زغن
غار غاریست در این مجلس بیگانه باغ
چشم ها چشمه خون است به یاس گل یاس
شده مجنون ، لب جو ، بلبل حنانه باغ
شده فانوس به فانوس شقایق خاموش
مانده در ظلمت خود صحن چراغانه باغ
نعش بابونه ناز است در آئینه جو
حیف از این دختر نازک تن ریحانه باغ
پای بید سر جو ، مرگ دوصد لیلی گل
کرده مجنون سر سرو بلبل فرزانه باغ
لشکر باد زده حمله به دارائی سبز
کرده خاشاک زمین دولت گلخانه باغ
طعمه ی گرگ خزان شد تن بابونه ناز
وای از این مرگ جگر گوشه یکدانه باغ
مژده ای مرغ چمن که از گذر گردش چرخ
نوبهار دگری سر کَشد از خانه باغ
آیه های تر ِ باران ، چکد از ابر بهار
تا دهد جلوه به این بی سر و سامانه باغ
ده زبان ، سوسن گل باز بروید لب جو
تا بگوید سر آب آن همه افسانه باغ
پیچ نیلوفر ناز از در و دیوار بهار
می شود جلوه گر و زینت کاشانه باغ
جان نیلوفرگل ، گرم بچسبد تن سرو
تا چشد شهد زمین دختر دُردانه باغ
چشم ها مات کند دامن گلدوز دمن
چشمه جاری شود از قعر نهانخانه باغ
نغمه در نغمه شود سمفونی دلکش باد
تا به رقص آورد آلاله ی جانانه باغ
نفس ِ باد به پیچد تن محبوبه شب
سینه ها پر شود از عطر گلستانه باغ
دل «اُدلی » بشود شور طرب خانه عشق
تا سراید غزلی سبز به شکرانه باغ
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی
حنانه = بسیار ناله کننده ، نالان
لبلاب = نیلوفر صحرائی
ریحانه = هر گلی که خوشبو باشد = دسته ریحان
یاس = غم = اندوه
یاس = گل یاس
سوسن = گل ده زبان در ادبیات ما به خاطر شکل گلبرگ ها که مانند زبان است
پائیز فصلی است که دو چشم انداز کاملا متفاوت در آغاز و پایان دارد و این تفاوت در نگاه شاعران و هنر مندان در طول تاریخ هنر و ادب کاملا محسوس است ،
هنرمندان به ویژه شاعران از دو دریچه کاملا متفاوت به این مهم نگریسته اند
پائیز در آغاز که با رنگ آمیزی برگ ها و بوته ها چهره و پیکر سبز طبیعت را با دلچسب ترین رنگ ها تزئین و رنگ آمیزی می کند و چشم انداز تازه ای از طبیعت را به نمایش می گذارد ، مورد ستایش قرار می گیرد اما رفته رفته هنگامی که شادابی و جلوه گری برگ ها و بوته ها از رخسار طبیعت چیده می شود و در نهایت همه زیبائیها و خوش رنگی ها به پوسیدگی ها و بی رنگی ها تبدیل می شوند اینجاست که نگاه و احساس شاعر و هنرمند را نیز از آنجائیکه همیشه تحت تائیر دنیای پیرامون خود است خواه نا خواه تغییر می دهد و پائیز مورد نکوهش و باعث ویرانی باغ و بوستان نامیده می شود
در دوران های اختناق و خفه گان و استبداد هنرمندان و شاعران این ویرانی ها و پوسیدگی ها و بی رنگی های طبیعت را در آثارشان به شیوه سمبولیک بهانه ای برای اعتراض به دولت مردان و تاریک اندیشان زمان که باعث پوسیدگی ها و ویرانی ها و در کل باعث بدبختی های جامعه و سرزمین شان شده اند قرار می دهند در رباعی ها ی پائیزانه و همچنین در غزل ها و قصائد پائیزانه این حقیر ، چشم انداز های پائیز در آغاز و پایان نیز از دو دریچه متفاوت به تماشا گذاشته شده است که امید است بپذیرید
ارادتمند
میراسماعیل جباری نژاد
م -اُدلی
************
* در سوگ دوشیزه دُردانه باغ *
آمدم باده بنوشم سر ِ میخانه باغ
ناگهان چشم من افتاد به ویرانه باغ
کو گلی ؟ نسترنی، یاسمنی در چمنی
تا ببینی سر ِ گل گردش پروانه باغ
پای هر نارونی ، یاسمنی پر پر شد
آه از این کشته دوشیزه یکدانه باغ
عشقبازی ِ گل و بلبل شیدا همه سوخت
مرده چشمک زن زن ، نرگس مستانه باغ
شده مخروبه زرد آن همه آبادی سبز
جغد در جغد شده وسعت ویرانه باغ
جغد ها کوخ نشین سر هر کوی و دمن
رفته از کاخ چمن دولت شاهانه باغ
هرج و مرجی شده در گنگره ی زاغ و زغن
غار غاریست در این مجلس بیگانه باغ
چشم ها چشمه خون است به یاس گل یاس
شده مجنون ، لب جو ، بلبل حنانه باغ
شده فانوس به فانوس شقایق خاموش
مانده در ظلمت خود صحن چراغانه باغ
نعش بابونه ناز است در آئینه جو
حیف از این دختر نازک تن ریحانه باغ
پای بید سر جو ، مرگ دوصد لیلی گل
کرده مجنون سر سرو بلبل فرزانه باغ
لشکر باد زده حمله به دارائی سبز
کرده خاشاک زمین دولت گلخانه باغ
طعمه ی گرگ خزان شد تن بابونه ناز
وای از این مرگ جگر گوشه یکدانه باغ
مژده ای مرغ چمن که از گذر گردش چرخ
نوبهار دگری سر کَشد از خانه باغ
آیه های تر ِ باران ، چکد از ابر بهار
تا دهد جلوه به این بی سر و سامانه باغ
ده زبان ، سوسن گل باز بروید لب جو
تا بگوید سر آب آن همه افسانه باغ
پیچ نیلوفر ناز از در و دیوار بهار
می شود جلوه گر و زینت کاشانه باغ
جان نیلوفرگل ، گرم بچسبد تن سرو
تا چشد شهد زمین دختر دُردانه باغ
چشم ها مات کند دامن گلدوز دمن
چشمه جاری شود از قعر نهانخانه باغ
نغمه در نغمه شود سمفونی دلکش باد
تا به رقص آورد آلاله ی جانانه باغ
نفس ِ باد به پیچد تن محبوبه شب
سینه ها پر شود از عطر گلستانه باغ
دل «اُدلی » بشود شور طرب خانه عشق
تا سراید غزلی سبز به شکرانه باغ
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی
حنانه = بسیار ناله کننده ، نالان
لبلاب = نیلوفر صحرائی
ریحانه = هر گلی که خوشبو باشد = دسته ریحان
یاس = غم = اندوه
یاس = گل یاس
سوسن = گل ده زبان در ادبیات ما به خاطر شکل گلبرگ ها که مانند زبان است
لطفا در غزل زیر « موسا » را موسی بخوانید تا وزن شعر
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن » نشکند
با سپاس
به آن بهار سبز قـبا که روزی از ورای برف و
بوران زمستان وطن سبز در سبز و رنگ در رنگ
ودر شکوفه بارانی از عـشق در کوه ها و دشت ها
و در جای جای ایران زمین به عـزا نشسته مان
جلوه گر خواهد شد تا عــطر دلـچسب زندگی ، عــشـق
و آزادی را در دل های « بی قـراران گـل » جاری سازد
************************** *
* بی قـراران گل *
ا ی خوشا دلشده گان گل به گلستان آ یـد
خوش نوا بلبل بی تا ب به بستا ن آ یـد
هـودج سبز چمن پر شود از لاله سرخ
بر سر سوسن و گل مرغ خوش الحان آیـد
شاپرک بوسه زند برلب بابونه ناز
صف به صف سنبل خوش عطربه دامان آیـد
نسترن خیمه زند بر دل سر سبز چمن
بر سرِ دشت عـطش نم نم باران آ یـد
رود ها پر شود ازسـمفـونی دلکش آب
بر سرِ کوه و دمن لاله فـراوان آ یـد
رقص گل ، ساز صبا، قهقهه چشمه نوش
جشن عشق است که بر صحن بهاران آ یـد
یا سمن قـد کشد از سینه پهناور دشت
نغمه از حنجره ی مرغ غـزل خوان آ یـد
همره سوسن گل بلبل شیدای چمن
خوش نوا ، هلهله کن باز به بستان آ یـد
نقـد جان را به کف آرید وبه بازار آ ئـیـد
مژده قاصدک این است که جانان آیـد
بت فـرعـون زمان را همه آتش به زنید
که از فـراسوی زمان موسی عـمران آ یـد
با تو ای موسی من ای گل امیــد وطن
ظلم فـرعـونی اعـصا ر به پایان آ یـد
لـب تیغ تو زند بوسه به پیشانی شب
تا که ارابه خورشید فـروزان آ یـد
لب شمشیر تو بوسد رخ هر ا بـر سیاه
بر سر خرمن گل ابر چـه گریان آ یـد
غـزل نو بگو « اُدلی » که به فـردای وطن
گل آزادی ما باز خوش ا لـوان آیـد
* میراسماعیل جباری نژاد
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن » نشکند
با سپاس
به آن بهار سبز قـبا که روزی از ورای برف و
بوران زمستان وطن سبز در سبز و رنگ در رنگ
ودر شکوفه بارانی از عـشق در کوه ها و دشت ها
و در جای جای ایران زمین به عـزا نشسته مان
جلوه گر خواهد شد تا عــطر دلـچسب زندگی ، عــشـق
و آزادی را در دل های « بی قـراران گـل » جاری سازد
**************************
* بی قـراران گل *
ا ی خوشا دلشده گان گل به گلستان آ یـد
خوش نوا بلبل بی تا ب به بستا ن آ یـد
هـودج سبز چمن پر شود از لاله سرخ
بر سر سوسن و گل مرغ خوش الحان آیـد
شاپرک بوسه زند برلب بابونه ناز
صف به صف سنبل خوش عطربه دامان آیـد
نسترن خیمه زند بر دل سر سبز چمن
بر سرِ دشت عـطش نم نم باران آ یـد
رود ها پر شود ازسـمفـونی دلکش آب
بر سرِ کوه و دمن لاله فـراوان آ یـد
رقص گل ، ساز صبا، قهقهه چشمه نوش
جشن عشق است که بر صحن بهاران آ یـد
یا سمن قـد کشد از سینه پهناور دشت
نغمه از حنجره ی مرغ غـزل خوان آ یـد
همره سوسن گل بلبل شیدای چمن
خوش نوا ، هلهله کن باز به بستان آ یـد
نقـد جان را به کف آرید وبه بازار آ ئـیـد
مژده قاصدک این است که جانان آیـد
بت فـرعـون زمان را همه آتش به زنید
که از فـراسوی زمان موسی عـمران آ یـد
با تو ای موسی من ای گل امیــد وطن
ظلم فـرعـونی اعـصا ر به پایان آ یـد
لـب تیغ تو زند بوسه به پیشانی شب
تا که ارابه خورشید فـروزان آ یـد
لب شمشیر تو بوسد رخ هر ا بـر سیاه
بر سر خرمن گل ابر چـه گریان آ یـد
غـزل نو بگو « اُدلی » که به فـردای وطن
گل آزادی ما باز خوش ا لـوان آیـد
* میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی
* سرود دریا *
* تقدیم به همه دریا دلان میهنم *
لب را به فغان بگشا با موج گران دريا
توفان بلا افكن در ظلم زمان دريا
صد قـا فله در بند است اي مظهر آزادي
گلبانگ رهائي را باري تو بخوان دريا
جنگل ز تو جان گيرد گلبانگ ز جنگل ها
پيوند تو و جنگل رازيست نهان دريا
من شعر تو را خوانم از دفتر باران ها
بر گوش كوير ستان در اوج بيان دريا
در معبر دشتستان چشمان قــناري ها
بر رقص قـرنفـل ها اينك نگران دريا
با وصل تو و دشت است در گستره هامون
مـيلاد شقايق ها در فصل خزان دريا
گيسوي سحابت را بر دوش فضا گستر
وانگا ه سفر بنما تا قلب كران دريا
برقي زن ورعدي كن آهنگ قيامت زن
بر دشت عطش افكن فرياد و فغان دريا
در گستره هامون سوزي زعطش جاريست
درياب تو احوال اين تشنه دلان دريا
آيات محبت را با بوسه باران ها
برصورت دشتستان اينك به نشان دريا
بـگـذ ا ركه بلدرچين در چين چمن زاران
صد جوجه به بار آرد در امن و امان دريا
بگذ ار كه پروانه گلبوسه به چيند باز
از روي شقا يق ها خوش رقص كنان دريا
بگذار كه بگشا يد صد سوسن آزاده
در گـنـگره ي گل ها ده گونه زبان دريا
بگذ ار به رقصد داس در وسعت گندم زار
بلبل به نوا آيد گل ها به عـيان دريا
بگذار كه بنشيند در گوشه ي هر خا نه
بر سفره هر انسان بوي خوش نان دريا
بگذار كه تنديس سوزان كويرستان
سرشار زگل گردد چون باغ جنا ن دريا
بگذار ز جان شويند زنگا ر اسارت را
با جوهر آزادي هر پير و جوان دريا
از چشمه چشمانم خون جگرم جاريست
در سينه دلي دارم بي تاب وتوان دريا
ديوانه تر از قـيـس ام ليلاي من آزادي
ليلاي مرا بـسـتان از چنگ ددان دريا
توفـنده ترازتوفا ن پيچيده چه خوش اينك
آوازه آزادي در گوش جهان دريا
خورشيد جهان تابم از پاي به سر ( ادلي )
آتش فكند شعـــرم در ظلم زمان دريا
ميراسماعيل جباري نژاد
م ـ ادلي 0dly
٭٭٭
ادلي = به معني آتشين در زبان آذري
قـيس = نام مجنون عاشق افسانه اي ليلي
****
* تقدیم به همه دریا دلان میهنم *
لب را به فغان بگشا با موج گران دريا
توفان بلا افكن در ظلم زمان دريا
صد قـا فله در بند است اي مظهر آزادي
گلبانگ رهائي را باري تو بخوان دريا
جنگل ز تو جان گيرد گلبانگ ز جنگل ها
پيوند تو و جنگل رازيست نهان دريا
من شعر تو را خوانم از دفتر باران ها
بر گوش كوير ستان در اوج بيان دريا
در معبر دشتستان چشمان قــناري ها
بر رقص قـرنفـل ها اينك نگران دريا
با وصل تو و دشت است در گستره هامون
مـيلاد شقايق ها در فصل خزان دريا
گيسوي سحابت را بر دوش فضا گستر
وانگا ه سفر بنما تا قلب كران دريا
برقي زن ورعدي كن آهنگ قيامت زن
بر دشت عطش افكن فرياد و فغان دريا
در گستره هامون سوزي زعطش جاريست
درياب تو احوال اين تشنه دلان دريا
آيات محبت را با بوسه باران ها
برصورت دشتستان اينك به نشان دريا
بـگـذ ا ركه بلدرچين در چين چمن زاران
صد جوجه به بار آرد در امن و امان دريا
بگذ ار كه پروانه گلبوسه به چيند باز
از روي شقا يق ها خوش رقص كنان دريا
بگذار كه بگشا يد صد سوسن آزاده
در گـنـگره ي گل ها ده گونه زبان دريا
بگذ ار به رقصد داس در وسعت گندم زار
بلبل به نوا آيد گل ها به عـيان دريا
بگذار كه بنشيند در گوشه ي هر خا نه
بر سفره هر انسان بوي خوش نان دريا
بگذار كه تنديس سوزان كويرستان
سرشار زگل گردد چون باغ جنا ن دريا
بگذار ز جان شويند زنگا ر اسارت را
با جوهر آزادي هر پير و جوان دريا
از چشمه چشمانم خون جگرم جاريست
در سينه دلي دارم بي تاب وتوان دريا
ديوانه تر از قـيـس ام ليلاي من آزادي
ليلاي مرا بـسـتان از چنگ ددان دريا
توفـنده ترازتوفا ن پيچيده چه خوش اينك
آوازه آزادي در گوش جهان دريا
خورشيد جهان تابم از پاي به سر ( ادلي )
آتش فكند شعـــرم در ظلم زمان دريا
ميراسماعيل جباري نژاد
م ـ ادلي 0dly
٭٭٭
ادلي = به معني آتشين در زبان آذري
قـيس = نام مجنون عاشق افسانه اي ليلي
****
Subscribe to:
Posts (Atom)