سلام یاران ، شعر زیر را که در قالب مثنوی سروده ام در چهار پرده و 225 بیت است
از این که چشمان زیبا یتان را خسته و حوصله تان را پریشان نکنم چند بیتی از این مثنوی 225 بیتی انتخاب کرده ام به مناسبت نوروز و شکفتن دیگر بار عروس گل ها بر شاخساران اگر از خواندن تمام این مثنوی بهارانه خسته نمی شوید تشریف ببرید به صقحه دیگر فیس بوک ام با نام کاربری ( میراسماعیل جباری نژاد ) و آنجا بروید قسمت عکس ها و بعد آلبوم ها و در آلبوم ( شعله های عشق ) در قسمت اشعار نوروزانه و بهارانه روی عکس ( کودتا ی سرخ شقایق ها ) کلیک کنید ممنون از مهربانی ها من که از سرودن این مثنوی 225 بیتی نه تنها خسته نشدم بلکه رفع خستگی کردم تا چه در نظر شما افتد
آری طبیعت نمایشگاهی عظیم و شگفت انگیزی است که خالق هستی و آفرینش برای نمایش و دید اشرف مخلوقات خود به پا نموده است
عظمت و شکوه کوه های سر به فلک کشیده ، و وسعت بیکران اقیانوس ها ،سرسبزی و شوکت جنگل های سبز قبا، گل آذین دشت های سبز پوش عطر آگین ، آواز دلآویز قناری های عاشق در تجلی گاه شکوفه ها ، رقص عریان پروانه ها در بوسه چینی از رخسار عروسان چمن ، ترنم های دلنواز آبشاران ، نوای شر شر باران و همه و همه آیات سبزی هستند برای شکوفائی و شادابی و طراوت روح بزرگ انسان
آلاله جان گرفت ازپیوند خاک و با ران
میلاد گل مبارک بر فرد فرد یا ران
م - اُدلی
آری درک و احساس این همه زیبائی نه تنها روح را پالایش و به آن صفا و جلا می بخشد بلکه انسان را از درون در پیوندی نا گسستنی و تنگاتنگ با خالق زیبائی ها یاری می بخشد به عبارتی دیگردرک و احساس هر زیبائی از خلقت و طبیعت نقش پلی را می ماند که روح انسان را به درگاه خالق زیبائی پیوند می دهد و این پیوند شاید قوی ترین صافی و فیلتری باشد برای احیای پاکی ها از نا پاکی ها
پروا نه ها ی خوش پر گل بوسه ها به چینید
از روی سرخ گل ها با یا د گلعذ ا را ن
م –اُدلی
آری در این تالار پر نقش و نگار طبیعت زبان به ستایش این جلو ه های پر عظمت و پر شکوه هستی و خلقت می گشایم تا هم نوا با نوای روح بخش آبشاران و سرود شر شر باران ، با نغمه های دلنواز جویباران در صف آرائی عروسان بزک شده سبزه زاران ، زیر سایه های سرو ها ، صنوبر ها ، و بید مجنون های چتر افشان مجنون وار به حمد و ستایش خالق زیبائی ها بنشینم که این همه زیبائی ، نعمت و برکت بر اشرف مخلوقات خویش هدیه کرده است
هر لاله خود زما نی بوده است گلعذ ا ری
که از باغ زندگی چید گلچین روزگا را ن
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
* چکیده ای از مثنوی بهارانه 225 بیتی ( کودتای ارتش سرخ شقایق )
* نوروزانه *
ای خوشا روز خوش نو روز شد
جامه در جان چمن گلدوز شد
ناله های بلبلان آواز شد
نو ترین روز زمین آغاز شد
روز میلاد طبیعت عید ماست
انقلاب سبز و سرخ لاله هاست
ای بهار ای جان فروردین سبز
دشت تو پوشیده با نسرین سبز
ای بهار ای شوکت اردیبهشت
ای تو را زیبائی صد ها بهشت
تخم گندم های زرین زیر کِشت
دشت ها در رنگ و بوئی از بهشت
نغمه های دلنشینی در فلوت
روی فرش سایه های شاه توت
شاه توت و جیغ جیغ سار ها
خوردن و نوشیدن از نی زار ها
وه چه خوش بشکفته در تالار آب
دختر نیلوفر بی خار آب
ساز باد و جشن گل باران آب
روح من غلتیده در دامان آب
تار باد و موج های نرم آب
لشکر نیلوفران در پیچ و تاب
رقص در رقص آمد اما بی حجاب
دختر نیلوفر زیبای آب
کرده مستم بر لب ایوان آب
رقص این دوشیزه عریان آب
ای خدا ای آشنای نا شناس
هدیه گلدسته ها را صد سپاس
هر طبق زنبق نمای روی توست
اطلسی خال خوش ِ هندوی توست
در شکفتم ز این همه گل پروری
مانده ام در حیرت و نا باوری
نقش روی سنگ ها گلسنگ هاست
دیده ها در جلوه گاه رنگ هاست
این همه خوش ، نقش را نقاش کیست ؟
نقش ها در روی گل از بهر چیست ؟
ای خوشا بر این همه خوش منظری
طرحی از نقاشی و صورت گری
دیده من همچو نقاشی ندید
عکس گل را این چنین زیبا کشید
این همه نقش خوش الوان کار کیست
این همه نقش و نگار آثار کیست ؟
باغبانی دارد این بستان گل
صف به صف آرایش دامان گل
ای خدا ای عشق بی پایان من
ای زلال چشمه ی ایمان من
هر گل ِ خود رو ، نشان مهر توست
هر نشان آئینه دار چهر توست
هر گل وحشی نشان اهل توست
این همه وحشی جهان اهل توست
ای خوشا با ساق گل همبستری
چیدن گلبوسه از نیلوفری
بینم اندر لای سبز شاخسار
قطره ای از خون بلبل نوک خار
این نشان عشق بی سامان اوست
درد عشق و عاشقی درمان اوست
آه از این رفتار بد کردار گل
خون بلبل می چکد از خار گل
ای بسا دیوانگی دنیای اوست
این همه گل یک به یک لیلای اوست
یاد خون « بابک » است و قله ها
انقلاب سبز و سرخ لاله ها
کرده در پهنای قله بی صدا
ارتش سرخ شقایق کودتا
داده بر آزادی ایران ما
خرمن آلاله ها را خونبها
شعر باران و سرود شاد رود
نشر سرخ لاله ها و یاد بود
شعله داغ شقایق در تنم
طوطی شیرین زبان گلشنم
قاصدک این مخبر نازک پرم
اولین و آخرین پیغمبرم
دین ما آری همان دین خداست
رقص عریان گل نسرین ماست
مار پیچ جو یباران جاده ام
سفره گلسنگ ها سجاده ام
مسجد نو ساز من از گنبد گل
هم نماز ناز من بالا قـد گل
در عبادت گاه گل افشانی ام
جای مُهر لاله بر پیشانی ام
بت بت آلاله ها در معبدم
بت پرست لاله ی زیبا قـدم
بعد مرگ از نعش سرد پیکرم
می دمد صد شاخه ی نیلوفرم
خیزد از خاکستر من لاله ها
می چکد از لاله ها بس ، ژاله ها
سر کشد از سنگ فرش بسترم
آتش ِ آلاله ی خاکسترم
مشعل عشق تو اُدلی بر قـرار
تا ابد در شعله دان روزگار
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
از این که چشمان زیبا یتان را خسته و حوصله تان را پریشان نکنم چند بیتی از این مثنوی 225 بیتی انتخاب کرده ام به مناسبت نوروز و شکفتن دیگر بار عروس گل ها بر شاخساران اگر از خواندن تمام این مثنوی بهارانه خسته نمی شوید تشریف ببرید به صقحه دیگر فیس بوک ام با نام کاربری ( میراسماعیل جباری نژاد ) و آنجا بروید قسمت عکس ها و بعد آلبوم ها و در آلبوم ( شعله های عشق ) در قسمت اشعار نوروزانه و بهارانه روی عکس ( کودتا ی سرخ شقایق ها ) کلیک کنید ممنون از مهربانی ها من که از سرودن این مثنوی 225 بیتی نه تنها خسته نشدم بلکه رفع خستگی کردم تا چه در نظر شما افتد
آری طبیعت نمایشگاهی عظیم و شگفت انگیزی است که خالق هستی و آفرینش برای نمایش و دید اشرف مخلوقات خود به پا نموده است
عظمت و شکوه کوه های سر به فلک کشیده ، و وسعت بیکران اقیانوس ها ،سرسبزی و شوکت جنگل های سبز قبا، گل آذین دشت های سبز پوش عطر آگین ، آواز دلآویز قناری های عاشق در تجلی گاه شکوفه ها ، رقص عریان پروانه ها در بوسه چینی از رخسار عروسان چمن ، ترنم های دلنواز آبشاران ، نوای شر شر باران و همه و همه آیات سبزی هستند برای شکوفائی و شادابی و طراوت روح بزرگ انسان
آلاله جان گرفت ازپیوند خاک و با ران
میلاد گل مبارک بر فرد فرد یا ران
م - اُدلی
آری درک و احساس این همه زیبائی نه تنها روح را پالایش و به آن صفا و جلا می بخشد بلکه انسان را از درون در پیوندی نا گسستنی و تنگاتنگ با خالق زیبائی ها یاری می بخشد به عبارتی دیگردرک و احساس هر زیبائی از خلقت و طبیعت نقش پلی را می ماند که روح انسان را به درگاه خالق زیبائی پیوند می دهد و این پیوند شاید قوی ترین صافی و فیلتری باشد برای احیای پاکی ها از نا پاکی ها
پروا نه ها ی خوش پر گل بوسه ها به چینید
از روی سرخ گل ها با یا د گلعذ ا را ن
م –اُدلی
آری در این تالار پر نقش و نگار طبیعت زبان به ستایش این جلو ه های پر عظمت و پر شکوه هستی و خلقت می گشایم تا هم نوا با نوای روح بخش آبشاران و سرود شر شر باران ، با نغمه های دلنواز جویباران در صف آرائی عروسان بزک شده سبزه زاران ، زیر سایه های سرو ها ، صنوبر ها ، و بید مجنون های چتر افشان مجنون وار به حمد و ستایش خالق زیبائی ها بنشینم که این همه زیبائی ، نعمت و برکت بر اشرف مخلوقات خویش هدیه کرده است
هر لاله خود زما نی بوده است گلعذ ا ری
که از باغ زندگی چید گلچین روزگا را ن
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
* چکیده ای از مثنوی بهارانه 225 بیتی ( کودتای ارتش سرخ شقایق )
* نوروزانه *
ای خوشا روز خوش نو روز شد
جامه در جان چمن گلدوز شد
ناله های بلبلان آواز شد
نو ترین روز زمین آغاز شد
روز میلاد طبیعت عید ماست
انقلاب سبز و سرخ لاله هاست
ای بهار ای جان فروردین سبز
دشت تو پوشیده با نسرین سبز
ای بهار ای شوکت اردیبهشت
ای تو را زیبائی صد ها بهشت
تخم گندم های زرین زیر کِشت
دشت ها در رنگ و بوئی از بهشت
نغمه های دلنشینی در فلوت
روی فرش سایه های شاه توت
شاه توت و جیغ جیغ سار ها
خوردن و نوشیدن از نی زار ها
وه چه خوش بشکفته در تالار آب
دختر نیلوفر بی خار آب
ساز باد و جشن گل باران آب
روح من غلتیده در دامان آب
تار باد و موج های نرم آب
لشکر نیلوفران در پیچ و تاب
رقص در رقص آمد اما بی حجاب
دختر نیلوفر زیبای آب
کرده مستم بر لب ایوان آب
رقص این دوشیزه عریان آب
ای خدا ای آشنای نا شناس
هدیه گلدسته ها را صد سپاس
هر طبق زنبق نمای روی توست
اطلسی خال خوش ِ هندوی توست
در شکفتم ز این همه گل پروری
مانده ام در حیرت و نا باوری
نقش روی سنگ ها گلسنگ هاست
دیده ها در جلوه گاه رنگ هاست
این همه خوش ، نقش را نقاش کیست ؟
نقش ها در روی گل از بهر چیست ؟
ای خوشا بر این همه خوش منظری
طرحی از نقاشی و صورت گری
دیده من همچو نقاشی ندید
عکس گل را این چنین زیبا کشید
این همه نقش خوش الوان کار کیست
این همه نقش و نگار آثار کیست ؟
باغبانی دارد این بستان گل
صف به صف آرایش دامان گل
ای خدا ای عشق بی پایان من
ای زلال چشمه ی ایمان من
هر گل ِ خود رو ، نشان مهر توست
هر نشان آئینه دار چهر توست
هر گل وحشی نشان اهل توست
این همه وحشی جهان اهل توست
ای خوشا با ساق گل همبستری
چیدن گلبوسه از نیلوفری
بینم اندر لای سبز شاخسار
قطره ای از خون بلبل نوک خار
این نشان عشق بی سامان اوست
درد عشق و عاشقی درمان اوست
آه از این رفتار بد کردار گل
خون بلبل می چکد از خار گل
ای بسا دیوانگی دنیای اوست
این همه گل یک به یک لیلای اوست
یاد خون « بابک » است و قله ها
انقلاب سبز و سرخ لاله ها
کرده در پهنای قله بی صدا
ارتش سرخ شقایق کودتا
داده بر آزادی ایران ما
خرمن آلاله ها را خونبها
شعر باران و سرود شاد رود
نشر سرخ لاله ها و یاد بود
شعله داغ شقایق در تنم
طوطی شیرین زبان گلشنم
قاصدک این مخبر نازک پرم
اولین و آخرین پیغمبرم
دین ما آری همان دین خداست
رقص عریان گل نسرین ماست
مار پیچ جو یباران جاده ام
سفره گلسنگ ها سجاده ام
مسجد نو ساز من از گنبد گل
هم نماز ناز من بالا قـد گل
در عبادت گاه گل افشانی ام
جای مُهر لاله بر پیشانی ام
بت بت آلاله ها در معبدم
بت پرست لاله ی زیبا قـدم
بعد مرگ از نعش سرد پیکرم
می دمد صد شاخه ی نیلوفرم
خیزد از خاکستر من لاله ها
می چکد از لاله ها بس ، ژاله ها
سر کشد از سنگ فرش بسترم
آتش ِ آلاله ی خاکسترم
مشعل عشق تو اُدلی بر قـرار
تا ابد در شعله دان روزگار
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
No comments:
Post a Comment