صفحات

استقلال ، آزادی ، عـدالت اجتماعی *

شعر کلاسیک از
. میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در زیر آخرین پست صفحه روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر

Classic
poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresm
aeil -- Jabarinezhad ( M - odly)

**CANADA - TORONTO

1 -Independence 2 - Freedom ( Liberty ) 3
- Social Justice For Iran

Tuesday, April 29, 2014

گل باران عشق - با کاروان کوهستان ها


* با کا روان کوهستا ن ها *

بوستان پر به شد از نکهت مینای چمن
غنچه درغنچه نگر صحن مصفای چمن

مادر پیر طبیعت شده آبستن گل
تا دهد جلوه خوش بر سر وسیمای چمن

زاده از بطن زمین دختر بابونه ی ناز
دختر کاکل زر خوش قد و بالای چمن

شعر باران و طبع شاعر طوفانی ابر
غزل رود روان ، تا به درازای چمن

بشنو آواز خوش از انجمن سوسن وگل
شده پا بند سمن ، بلبل شیدای چمن

عکس رخسار گل افتاده در آئینه ی آب
تن عریان ، دو برابر شده در پای چمن

شعر زیبای گل و دکلمه ی بلبل مست
قدح لاله پر از باده ی گیرای چمن

کاروان گل سرخ است به چاووشی ابر
راه ابریشم سبز است ، به پهنای چمن

دسته دردسته ی گل بین به زیارتگه دشت
همه زوار بهار آمده تا پای چمن

وه چه غوغا شده با کشمکش تندر وباد
نقل باران چکد از صورت گلهای چمن

رفته در جلد زمین سوزن گلدوزی ابر
تا دهد نقشه گل ، جلوه به دیبای چمن

خیزد از دامنه ی مخملی رنگی کوه
نکهت دلکش محبوبه ی زیبای چمن

جای گلبوسه صد شاپرک مخمل بال
روی ساق تر دوشیزه ی مینای چمن

کرده درخطبه ده ترجمه ی مشکل عشق
گل آزاده ی سوسن ، ز مصلای چمن

گوید از مریم گل قصه نا گفته عشق
تا هویدا به کند راز کلیسای چمن

شده رقا صه ی عریان گلستان خدا
مریم باکره ی صحن مصفای چمن

زده بردامن گل لکه ی عیاشی خویش
لب پروانه ی عیاش ، به سودای چمن

جاری از دامن ابریشمی و اطلس دشت
عطر سکرآور جانبخش مسیحای چمن

باغ در باغ شود داغ شقایق سیراب
زآب پاکیزه ی نوشین و گوارای چمن

وه چه خوش چهره بیآراسته درحجله دشت
نو عروس لب جو ، یاس فریبای چمن

چشم در شاهد گل دوخته در منظر دشت
گل محرم نظر نرگس شهلای چمن

می زند ثانیه در ثانیه صد گونه نظر
به سر ساق لطیف تر گلهای چمن

کوه ها ، منظری از نقش ونگار رخ گل
دیده ها غرق گل و محو تماشای چمن

به دو صد نقش عجب جمله مزین شده اند
نو عروسان بزک کرده ی رعنای چمن

طبق صخره پراز زنبق شیرین لب تر
نفس دره پر از نکهت نعنای چمن

زده صد مهرجنون برسر پیشانی خویش
مرغ خونین دل خوش لهجه رسوای چمن

دارد از دلبر دردانه تمنای حضور
روی گلدسته ی رعنای فرح زای چمن

تا زند بوسه مستانه به شیرین لب یار
بر کشد چهچه در صحن دلآرای چمن

تکیه بر تخت سمن زد سر دربار بهار
شده سالار گل و حضرت والای چمن

می نویسم سر هر بیت به سر خامه عشق
قصه ی عاشقی ِ مرغ خوش آوای چمن

شده صد گونه صفا ، با تپش چنگ صبا
ناز خوش رقصی گل های شکوفای چمن

شاپرک بوسه به زد بر لب دوشیزه گل
روی گلدسته ی تالار مصفای چمن

ژاله ی نقره ای پاک سحر گاهی برگ
شده در سینه گل لوءلوء لالای چمن

چشمه در چشمه شنو قهقه فواره ی آب
دره تا دره روان ، آب گوارای چمن

عطش لاله فرو ریزد و داغ دل گل
زآب پاکیزه و جان پرور سقای چمن

رسته از تربت پاک شهدای ره عشق
شعله در شعله گل لاله حمرای چمن

داغ سیمای گل و دبه ی سقائی ابر
کوثر جاری رود و تب گلهای چمن

چشم دل باز گشودم به تماشاگه راز
اشک گل دیدم وصد داغ هویدای چمن

زینت باغ گل و رایت آزادی ماست
گل فانوسی سوری ز بلندای چمن

ده زبان ترجمه کردم غزل «ادلی» گل
تا شود لال ابد ، سوسن گویای چمن

میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

گل باران عشق - ابر ها و گلدوزی ها



* ا بر ها و گلدوزی ها *


می رسد نعره زنان ابر گهر بار بهار
نقش صد گل به کشد بر در ودیوار بهار

سر هر شاخه شمشاد وسپیدار به پاست
شادی وهلهله در چلچله بازار بهار

جلد بی نقش زمین در تب طراحی ابر
اوج نقاشی گل گشت در آثار بهار

بشنو خوش نغمه ترین سنفونی دلکش رود
جاری از سبزترین صحنه تالار بهار

وه! چه آذین شده با اوج صف آرائی گل
گونه وچشم ولب غنچه ی رخسار بهار

خوانَد از سوره گل سبزترین آیه عشق
بلبل دلشده د ر شاخه گلدار بهار

لب پروانه زند بوسه به خال لب گل
سر عشرتکده ی دلکش کهسار بهار

ابر ها غرق در اندیشه یک رستاخیز
تا چمن پر شود از لاله خونبار بهار

بانگ چاووشی ابر است ، زیارت گه کوه
دسته در دسته بر آید همه زوار بهار

چشم ها مات به خوش رقصی رقاصه گل
به نوای خوش باد ودف جوبار بهار

وه! چه دلچسب به چسبد به تمامیت عشق
تن نیلوفر عریان به دیوار بهار

نو عروس لب جو دختر نازک تن یاس
شده تک ناز فروش سر بازار بهار

تکیه بر ساق لطیف تر بابونه ی ناز
کار هر شاپرک خوش پر گل زار بهار

می کند ترجمه خوش مرغ غزل خوان چمن
شعر زیبای گل از دفتر اشعار بهار

رقص عریان گل وموسیقی شاد نسیم
دیده ی خوش نظر نرگس بیدار بهار

عطر سکرآور یاس است به خورجین صبا
می وزد دهکده در دهکده عطار بهار

گیسوان تر بید است به سر شانه باد
می شود زیب صبا طره ی طرار بهار

چیده گلبوسه عشق از لب صد لیلی گل
فوج پروانه مجنون چمن زار بهار

رسته از خاک شهیدان ره آزادی
لاله ی مخملی سرخ علم دار بهار

داده گلباده ناب برسر میخانه کوه
شاهد غنچه لب لخت پدیدار بهار

شده ام مست ترین مرد شرابخانه عشق
تا کنم دیده دل ، مات  به دیدار بهار

لاله ی «ادلی» ِ سرخم گل آزاده ی باغ
دارم اندر سر خود رایت خونبار بهار

میراسماعیل جباری نژاد
م -اُدلی

گل باران عشق - رستاخیز شقایق ها


* رستاخیز شقایق ها *

زمین با لاله خونین شد قیام نوبهاران است
نمای شاخساران را شکوه غنچه باران است

به بار ای ابر نیسانی که در گلگشت دشتستان
حضورحضرت گل را بسی چشم انتظاران است

نقاب غنچه  ، ای گل ، باز کن از پرده بیرون آی
که بر دیدار سیمایت هزاران بی قراران است

گذرگاه گلستان را صدای پای نوروز است
و طاق صخره ها را چلچراغ لاله زاران است

همایون ماه میلاد شقایق های طناز است
نوای شادی بلبل  سر سبز چناران است

به دامان چمن داغ شقایق های عاشق بین
نشان عشق در سیمای سرخ داغداران است

به چشم انداز گلشن بین نگاه شرقی نرگس
که سیمین ساق نسرین را سیه چشم خماران است

قناری را نوا بخشد وسوسن را زبان عشق
غزلهائی که در شب های شعر جویباران است

نگر در قاب نی زاران به عکس لخت نیلوفر
که در آ ئینه ی تالاب نیلین صد هزاران است

قیام باد بر پا شد ، نماز لاله ها آغاز
اذان نوبهاران در گلوی آبشاران است

بنفشه صف به صف در کوچه باغ سبز کوهستان
و زنبق خال کوب پوست سبز سبزه زاران است

و کوکب دختر رقاص مخمل پوش دشتستان
تو گوئی کولی چادر نشین جوکناران است

شهنشاه چمن تاج الملوک تاج بر سر شد
قناری ها غزل خوانان کاخ شهریاران است

خمارین چشم نرگس را به جشن باد وباران بین
که عریان ، رقص سوسن را نگاه میگساران است

هنر در اوج معیار است کو؟ نقاش این آثار
نمایشگاه بستان را چه زیبا شاهکاران است

ستیغ کوهساران با درفش لاله آذین شد
به لوح قله ها تمثال سرخ سربداران است

و میلاد شقایق های خونین چهر صحرا را
ترنم های شاد و دلنشین چشمه ساران است

و کوچ فوج درنا سیر اوجا اوج لک لک ها
سکوت آسمان ها را سرود رهسپاران است

هجوم شیره کش زنبور در گلزار مریم ها
به لب های عسل آلود نرم گلعذاران است

لب پروانه این رقاص مخمل بال دشتستان
لب بابونه ها را بوته بوته بوسه باران است

خزانی در بهار شعر «ادلی» کس نخواهد دید
بهار شعر او گل های باغ روزگاران است
***
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

گل باران عشق - در گنگره گل ها



در کنگره ی گل ها

عید آمد و پایان شد سرمای زمستا ن ها
آغوش چمن پر شد با غنچه خندان ها

چا ووشی تندر ها در پهنه دشتستان
پیچیده به کوهستان پژواک فراخوان ها

خیاط سحاب آمد در مخمل شبدر دوخت
با سوزن باران ها گلدوزی بستا ن ها

افکنده هیاهوئی در صحن فضای شهر
مرغان چنارا ن سر سبز خیا با ن ها

پیچیده به هر سوئی در کوچه وبرزن ها
خوش ، قهقه نا ودا ن ها با شر شر بارا ن ها

در صحن گل و ریحان بلبل به نوا آ مد
در پهن چمن پیچید آواز خوش الحا ن ها

شور دگری دارد با تاب وتبی از عشق
در صحن چمن زاران آوای غـزل خوان ها

در اوج هیاهو بین عشق به حراج است
در چلچله بازار این سرو خراما ن ها

در گنگره گل ها سوسن به کلام آ مد
ده رشته هنر دارند این گونه سخندان ها

تالا ر چمن بنگر نقا شی زنبق ها
چشم تر نرگس ها در حیرت وحیرا ن ها

هر شبنم نرگس را محصول محبت بین
چون بوسه پروانه بر سیب زنخدا ن ها

پیراهن میخک ها از ترمه و مخمل ها
چون چادر گل نقش دوشیزه خاقا ن ها

سیمای قرنفل بین در نقش ونگاری خوش
گوئی که بزک کرده خا تون سلیما ن ها

در طاقچه صخره صف بسته عروس گل
هم چون صف گلدا ن ها در منظر ایوا ن ها

در پهن چرا گا هان پیچیده به اوج کوه
آواز دلآ ویزی با هی هی چوپا ن ها

بازیگر بز بره در شیطنت و بازی
با صوت نی چو پا ن درشیب گل افشا ن ها

هر دره پر از گله هر گله پر از بره
پیش وپس هر گله سگهاست نگهبا ن ها

بر صورت رعنا ی خوش نقش ونگار گل
صورتگر چین ما نده انگشت به دندا ن ها

تا روی زلیخا ئی گل دیدم و سنبل ها
دل یوسف مصری شد در چاه زنخدا ن ها

در تخت بلور آب افتاده به چنگ باد
زلف تر سنبل ها ناموس نیستا ن ها

با حمله هر موجی بر خیمه نیلوفر
بر سا حل احسا سم افتاد چه توفا ن ها

داما د نگا هم شد همبستر نیلوفر
دل کار هوس دارد با این همه عریا ن ها

پیچیده چه خوش اینک در باد سحر خیزان
عطر خوش ودلچسب سکرآور ریحان ها

در بستر شبدر ها هم خوابی هد هد ها
بیداری ماه است و آن نور درخشا ن ها

در جشن گل وباران افتاده به دست باد
گیسوی بلند بید این زلف پریشا ن ها

آغوش چمن پر شد با جوجه بلدر چین
در سبز ترین شیب پر منظر داما ن ها

بس ، لاله عبا سی با شبنم الماسی
در سایه ی هر بیدی پیداست فراوان ها

آواز قناری ها با چنگ نسیم صبح
سا ق تر نسرین ها رقاصه میدا ن ها

نیلوفر صحرائی پیچیده چه خوش اینک
بر پیکره ی بید مجنو ن بیا با ن ها

در تخت چمن رسته صد تاج ملوک ناز
تاج سرشان خوش ، چون دیهیم سلیما ن ها

این تاج ملوک گل جا نا ن قناری ها
فرمانده صحرا ها خا تون گلستا ن ها

پرواز قطار قو در اوج بلند کوه
در هلهله و شادی آن رهسپا را ن ها

کوچ صف درنا ها این فوج مها جر ها
با خانه به دوشی ها در وصلت و هجرا ن ها

غوغا ی پرستو ها بر روی صنوبر ها
منقا ر به منقا ر ند این زوج هزارا ن ها

من عا شق سوسن ها مجنون قرنفل ها
با عشق گل افتادم در روضه رضوا ن ها

از جا م شقا یق ها گلبا ده زدم نوشین
سر مست بهارا نم در بعد خیا با ن ها

آیات چمن خوانم در مکتب فروردین
بر سبزه و گل بستم زنجیره ایما ن ها

این قاصدک خوش پر خضر من گمراه است
تا آب بقا نوشم از چشمه حیوا ن ها

با جا م شقا یق ها دردی کش بستا نم
پروانه صفت هستم قربانی جا نا ن ها

ادلی »گل گلزارم مشعل کش کوهستان
خونین رخ صحرا یم با دیده گریا ن ها

* میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی
***

گل باران عشق - سهند تباران


*سهند تباران *

تا سحر سا يه فکند بر در و ديوا ر سهند
چشم خورشيد به شد  مات به  رخسار سهند

لاله چون شعله بر آ مد به چر اغا نی کوه
تا شود گرمی حرا جی با زا ر سهند

پرده در پرده شنو سنفو نی چشمه آب
نغمه در نغمه فکنده است به تا لار سهند

عند ليبا ن همه سر مست و غزل خوان سرگل
جو يبا ران همه جاری به چمن زار سهند

دره ها سبز قبا پر شده با بره ناز
گوسفندا ن همه سيرند ز ايثا ر سهند

کوچ مرغا ن مها جر همه با نغمه عشق
صف به صف می گذرند از سر کهسا ر سهند

می کشد نغمه داوودی چوپا ن سر کوه
بشنو از نا ی فلوت نغمه ا سرا ر سهند

خا ل هند وی گل و بوسه پروا نه به خال
صوت سيتا ر صبا و دل گلبا ر سهند

زد ه در بستر گل کبک حرم خا نه خويش
تا کند پر کا کلی جوجه علف زا ر سهند

شده سو سن همه تن يکه سخن گوی بها ر
تا به خوا ند غزل از دفتر آ ثا ر سهند

زده آتش گل فا نوس شقا يق در باد
شعله در شعله به پيرا هن گلدا ر سهند

آ مد از گرمی حراجی عطا ر نسيم
قيمت عطر گل لاله به با زا ر سهند

بسته صد حلقه گل ابر به با زوی چمن
شسته با را ن شنل سبز سپيد ا ر سهند

رقص نيلو فر عريان در آ ئينه آب
هنر دختر گل چهره بی خا ر سهند

چين شبدر شده گلبستر بلد ر چين ها
خا نه چلچله هاست پهنه نی زا ر سهند

زده گلتا ج به سر تا ج ملوک سر کوه
تا شود تک گل فرما نده در با ر سهند

لا له اردو زده در ژرف ترين دره سبز
پونه چا در زده در وسعت جو با ر سهند

يا م يا شئل چوئلره با خ قئرمئزی دون لا له لر
چئل چئراق لا بزئنوب صحنه گلزار سهند

صف به صف جام شقا يق زده تا قله (جام)
شده با پر چم خون رنگ علم دا ر سهند

دوئشون اوستئونده بئتن قا نلی اورک لاله لری
شا نلی بير با يدا قا اوخشا ر ز چمن زا ر سهند

گر چه در چنگ عدو پا ک اسير است سهند
ولی هر گز نشود خم سپيد ار سهند

گر چه بر کشته موسی و حنيف است هنوز
ديده گريا ن و غم انگيز و عز ا دار سهند

غوئرا دان حا لوا چا لا ن صبر داياخ تبريزيميز
ائودا بير گون سالاجاق دشمن غدا ر سهند

بئله غـر بتله قالان (ادلی) اورک شا عـريميز
گئله جا قدئر اوئپه جا قدئر گوئل رخسار سهند

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی

***
پا نويس ها

سيتار = از آلات موسيقی هند
جام = نام قله سهند


ترجمه ابيات آذری
به صحرا های سبز سبز بنگر و لاله های پيراهن قرمزام
که با چلچراغش آذين نموده صحنه گل زار سهند را
لا له های خونين دل روئيده در دامنه هايش
به پرچم های افتخار آميزی شباهت دارددر چمن زارا ن سهند
تبريزی که به صبر تکيه داردو از غو ره حلو ا درست می کند
روزی به آتش خواهد کشيد دشمن غد ار سهند را
و هم چنين شا عر آتشين دل و در غربت مانده مان
خواهد آ مد و خواهد بو سيد گل رخسا ر سهند را


ميراسماعيل جباری نژاد
م -اُدلی

گل باران عشق - با عـروسان خوش خط وخال سهند



سهند را عروس کوه های ايران می گويند و به راستی چه لقب برازنده و به حقی است که بر پيشانی اش رقم زده اند


* با عروسا ن خوش خط و خا ل سهند **

تا فلق پرده کشيد از سر وسيما ی سهند
شاه خورشيد خوش آ مد به تما شا ی سهند

صخره ها پر به شد از هلهله چلچله ها
کوچ صف در صف درناست ز بالا ی سهند

نت به نت موسيقی نرم وخوش آهنگ نسيم
رقص عريان گل و صحنه زيبا ی سهند

وه چه خوش دوخته با سوزن باران ها ابر
مخملين دامن گل دار به پهنا ی سهند

روی هر بوته گل شاپرک مخمل با ل
گرم عياشی خويش است به سودا ی سهند

خطبه های گل سوسن همه پر معنی عشق
ده زبان ترجمه دارد ز مصلا ی سهند

زده ام جا م شقا يق سر می خانه (جا م)
شور سر مستی من بين ز صهبا ی سهند

دزد نور آمده اينک به ربا يد آرام
شبنم نقره ای از صورت مينا ی سهند

ارتش شيره کش وحشی زنبور عسل
شيره در شيره چشد از لب گل ها ی سهند

می خرد بلبل شوريده ز عطا ر صبا
عطر سکر آور گل های شکوفا ی سهند

سر هر شا خه گلنا ز به خواند آواز
بلبل دلشده بر نرگس شهلا ی سهند

گيسوا ن تر سر سبز ترين سنبله ها
شده با شا نه با د زيب دل آ را ی سهند

جا ری از سينه کش مخملی دلکش کوه
يا م يا شئل با غچا لا را آب گوارا ی سهند

بشنو از گنگره سبز گل آذين چمن
نغمه های نی چوپا ن ز صحرا ی سهند

دره در دره نگر گله پر بره شوخ
رقص در رقص خرامند علف ها ی سهند

اور ناير نازلی چئپشلر قوزو لار گوئلی چمنده
داغئلير نی سسی تا صحن مصفا ی سهند

هی هی دختر چو پان شده پژواک در کوه
بشنو آواز خوش از اوج بلندای سهند

جاری از رگ رگ هر بوته با بونه ناز
عطر جان بخش و دلا ويز مسيحا ی سهند

چيده ام در سبد خا طره ها در غربت
بوته در بوته گل زنبق رعنا ی سهند

با شد اين حسرت (ا د لی) که به ريزد روزی
همه گل های جها ن را به سر ا پا ی سهند

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی

**
پا نويس ها
جام = نام قله سهند است

ترجمه ابيات آذری
يا م يا شئل با غچا لا را = به با غچه های سبز سبز
ترجمه مصراع اول بيت شا نزدهم
شيطنت بازی می کنند بز بره ها و بره ها در چمن زاران پر گل

داغئلير سسی نی = پخش می شود صد ای نی

Monday, April 28, 2014

میراسماعیل جباری نژاد درشب شعر قناری ها



* در شب شعر قناری ها *

طبیعت غنچه باران شد چه خوش نقش ونگاری ها
به پایان آمد آخر تلخی چشم انتظاری ها

شکوفه در شکوفه غنچه غنچه پرده در پرده
صفای شاخساران بین و راز پرده داری ها

به تالار بهار آمد عروس ناز سوسن ها
غزل خوانان گل بین و شب شعر قناری ها

شکوفا شد درفش لاله های سرخ عباسی
ستیغ کوهساران زد نشان سر بداری ها

صفوف لشکر گل بین به میدان گاه دشتستان
و در جام شقایق گل شراب افتخاری ها

تماشا کن تماشائی ترین فرش چمن زاران
درفش افتخار لاله های سبزه زاری ها

فضای باغ پر شد ز عطر بکر سوسن ها
بلوز اطلس گل بین و ناز جو کناری ها

به بازار هنر بین نقش خوش الوان زنبق ها
نمایشگاه گلشن را چه زیبا شاهکاری ها

نگر در بارگاه مخملین تخت چمن زاران
جلوس حضرت تاج الملوک و شهریاری ها

جمال گل چه خوش افتاده در آئینه این آب
چه نوشین چشمه و چتر گل و آئینه داری ها

سرود آبشار افتاده در ژرفای کوهستان
و در آئینه ی چشمه ، جمال گلعذاری ها

و رقص شوخ پروانه در آغوش تر مریم
و بازار گل و بوسه ، و شهد و کامگاری ها

و عریان ساق نسرین در میان بستر نرگس
و در بعد نگاه شیطنت گون خماری ها

و بالین چمن در بوس بوس جفت بلدرچین
و خلوت گاه شبدر ها ، قرار و بیقراری ها

هجوم ارتش زنبور به اردوگاه دشتستان
لب شیرین مریم ها و اوج خوشگواری ها

و چشم شوخ نرگس ها به سیمین ساق سوسن ها
و خونین اشک سوری ها و داغ شرمساری ها

و زخم خار گلبن ، در گلوی نازک بلبل
نشان خالص عشق است واوج جان نثاری ها

به هر سو بنگری بابونه است و پونه و ریحان
سراسر باغ تزئین شد به عطر نوبهاری ها

میان خرمن گل ، نفس در سینه سرشار است
به عطر روح بخش پونه های چشمه ساری ها

دلت «ادلی» چو مشعل های سرخ لاله زاران است
و باغ شعر تو گل های سرخ یادگاری ها

میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

میراسماعیل جباری نژاد - با عروسان دشتستان



* با عروسا ن دشتستا ن *

زلال جويباران شد يخ وبرف زمستا ن ها
رسيد آخر جفای برف وبوران ها به پايا ن ها

سحاب ديده گريان آمد آن خياط مخمل با ف
به سوزن های باران ها وگلدوزی بستا ن ها

خروش ابر نيسان است وچا ووشی تند ر ها
زمين وآسمان ها در تب وتاب فرا خوا ن ها

سرود شر شر بارا ن به تالار چمن پيچيد
و بانگ چشمه در سوزان ترين جای بيابا ن ها

بهارستان کوهستان نمايشگاه صد رضوا ن
و چشم انداز دشتستان بهشت سبز انسان ها

و اقيانوس فانوس شقا يق های نعما نی
سرود شاد رود و انبساط غنچه خندا ن ها

نويد عيد دارد مژده ميلا د سنبل ها
هياهوی پرستو در چنارا ن خيا با ن ها

سرود خالص عشق است در هر گوشه اين باغ
صدا ی ازدحام سار بر سرو خراما ن ها

نگاه دختر نيلوفر از ديوار همسايه
و عطر ناب شب بوها ومنظر گاه ايوا ن ها

و آواز قناری زير سقف چوبی ايوا ن
عروس ناز سوسن ها ، تجلی بخش ايوان ها

حيا ط پر گل خانه ، پنير و نا ن و مادر جا ن
زلال حوض ماهی ها وعطر بکر ريحا ن ها

بلوز اطلس زنبق پر از نقش ونگاری ها
گل آذين چمن زارا ن والوا ن نقش بند ا ن ها

بنقشه صف به صف بشکقته در ميدان کوهستان
و مريم عطر خوش پاشيده در بستا ن ميدا ن ها

و رقص دختر چادر بنفش ياسمن گل کرد
به پيش چشم نرگس های مخمور گلستا ن ها

روان از دره تا دره و دشتستا ن به دشتستا ن
زلا ل نوش خند آب بر سيراب بستا ن ها

به تالار مه آلود و گل آذين دره های ژرف
فرود پر شکوه گله گله ناز جيرا ن ها

عروس برکه ها بین شهد عطر آگين سنبل ها
و نقش ارتش زنبور در تاراج بستا ن ها

و چشم محرم نرگس به کوکب ها و نسرين ها
و ساز باد ورقص لخت اين قوم مسلما ن ها

صف آرائی گل بين و شب شعر قناری ها
غزل خوانا ن بستا ن اند اين فوج خوش الحا ن ها

و خا ل هند وی گل بين و سيتار نسيم صبح
رخ رعنای نسرين ها و آن سيب زنخدا ن ها

خرام بره ها در دره های عطر خيز کوه
و سايه سار بيد ونی نوای شاد چوپا ن ها

نشان عشق بين بر با ل خون آ لود بلبل ها
فرود نيزه خار است برچاک گريبا ن ها

و رقص شاپرک اين بوسه چين عياش کوهستان
ميان مخملين تا لار عطر آگين داما ن ها

زبان سوسن آزاده می گوید به لفظ عشق
که باغ شعر (ادلی) جاودا ن گلهای دورا ن ها

میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

میراسماعیل جباری نژاد - میعادگاه سبز



میعاد گاه سبز *

دیده را بگشای بر جا پای سبز
در بهار پر گل دنیای سبز

وه چه خوش آذینه با صد ها هنر
مخملین پیراهن صحرای سبز

خال هندوی گل وسیتار باد
ناله های بلبل و سودای سبز

پرنیان ، فرش چمن تزئین شده
پیش چشم نرگس شهلای سبز

جاری از اندیشه نرم سحاب
شعر های تازه ی رویای سبز

در مسیر پیچ پیچ جویبار
خیزد از نای بهار آوای سبز

رفته سوزنهای باران جلد دشت
تا کند گلدوزی دیبای سبز

در هیاهوی خوش بازار گل
می فروشدعطرخوش نعنای سبز

می مکد لبهای خشک گرم نور
ژاله های نیلی مینای سبز

در نوای نوشخند چشمه سار
باز شد دروازه صحرای سبز

ادلی ام »چون لاله های داغدار
دارم اندر دوش خود جا پای سبز

خامه = قلم
سیتار = از آلات موسیقی هند
ژاله = شبنم
ادلی == آتشین در زبان شیرین آذری
 میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی

میراسماعیل جباری نژاد - خیمه گاه سبز



خیمه گاه سبز *

باز شد فصل گل و دیدار سبز
چشم دل بگشا و بین اسرارسبز

می نویسم روی برگ نوبهار
شعر گل با خامه پندار سبز

می کشد سر ، نرم نرمک پیچ پیچ
دختر نیلوفر از دیوار سبز

می برد هوش ازسرصد عندلیب
رقص گل در صحنه تالار سبز

لاله ها ، بابونه ها ، گل پونه ها
خال کوب پیکر کهسار سبز

مانده از شعرروان چشمه سار
روی برگ نوبهار آثار سبز

نوش نوش اینک بنوشد تشنه نور
قطره های شبنم رخسار سبز

وه چه خوش گلبوته های خال خال
نقش بند رنگی دیوار سبز

رقص خوش دارد میان دائره
دخت گل در گردش پرگار سبز

قالی گلباف نرم سبزه زار
جلوه گر در پهنه ی تالار سبز

می خرد عطر فرح انگیز یاس
بلبل خوش نغمه در بازار سبز

«ادلی ام» چون لاله های آتشین
می نویسد خامه گر اشعار سبز

میراسماعیل جباری نژاد
م- ادلی

میراسماعیل جباری نژاد - تماشاگاه گل

*  تما شا گاه گل *

در چمن بشكفته خوش مينا ي گل
يا سمن تا يا سمن پهنا ي گل

مي فشاند ابر هاي سر گران
دانه هاي زندگي در پا ي گل

كرده جلد جلگه ها را خا لكوب
غـنچه هاي نورس رعنا ي گل

شيره كش زنبور وحشي مي مكد
شيره از شيريني لب هاي گل

آدم پروانه ها شد بوسه چين
دم به دم از صورت حوا ي گل

مي ربود آهسته زيرك دزد نور
شبنم يا قوتي ي سيما ي گل

قطره خون بلبل مجنون دشت
مي چكد از دامن ليلا ي گل

مي درخشد در زلال عطر ونور
كا كل نازك پر زيبا ي گل

مي كشد طراح ابر نقشه كش
نقشه ي گلدوزي ديبا ي گل

رسته در چين چمن زاران كوه
صف به صف آلاله حمرا ي گل

سفره سبز چمن آذين شده
با حضور حضرت والا ي گل

مي دمد از لا بلاي بوته ها
عطرخوش از دامن رعنا ي گل

گشت مست از عطر لادن ها ي زرد
بلبل خوش نغمه ي شيدا ي گل

در زلال زمزم باران و نور
شسته شد گرد رخ وشولا ي گل

نازنين با بونه هم طنا ز شد
نازم اين ناز وقد با لا ي گل

زورق دل گشته اينك غرق غرق
در شميم وسعت دريا ي گل

مي دهد عطر خدا دامان گل
زنده شد دل با دم عيسا ي گل

ريزد از جام شقايق هاي سرخ
دردي سكرآور صهبا ي گل

نوش نوش اينك بنوشم پا ي گل
باده ها از ساغر مينا ي گل

خواند (ادلي) عندليب عشق تو 

نغمه ها بر قا مت رعنا ي گل

ميراسماعيل جباري نژاد
م ادلي

میراسماعیل جباری نژاد - نمایشگاه گل



*  نمايشگاه گل *

تا گشودم سينه بر دلدار گل
بوسه اي خوش چيدم از رخسا ر گل

در نمايشگاه سبز نوبهار
مانده ام در حيرت از آثا ر گل

مي نويسم شاه بيت شعر خويش
روي برگ دفتر اشعا ر گل

قالي گلباف دشت گل فشان
پهن شد در وسعت تالار گل

بينم اندر جلوه گاه جلگه ها
نقش صد رنگ عجب در كا ر گل

سر زد از پشت زمستان ماه گل
دارد اندر دوش سبزش با ر گل

مي زند چنگ نسيم صبح گاه
شانه ها بر طره ي طرار گل

مانده راز قصه هاي خارو گل
هم چنان در پرده ي اسرار گل

قطره خون بلبل شيداي مست
مي چكد از ذوالفقار خار گل

مي زدايد پرنيا ن نرم نور
اشك هاي خوني رخسار گل

چيده صد گلبوسه از بابونه ها
شاپرك در گرمي ديدار گل

مي فروشد عطر خوش عطار باد
در صفاي سبزي بازار گل

تكيه زن تخت چمن تاج الموك
تا جدار در صحنه ي دربا ر گل

بشنو از چاووش باد آواز عشق
در سجود خالص زوار گل

مي درخشد در نمايشگاه كوه
نقش هاي تازه ي افكار گل

از ازل در گردش اين دائره
سال نو جان گيرد از پر گار گل

(هفتسين) خوان چمن آذين شده
در نخستين لحظه اخبار گل

مي نويسم شعر باغ فلسفه
مانده ام در معني دشوار گل

در فضاي عطرنا ك پونه ها
سينه ام سر شار از ايثار گل

ماند (ادلي) روي چشم انداز عمر
منظر عشق تو و اشعار گل

میراسماعیل جباری نژاد
م- ادلی

میراسماعیل جباری نژاد -قصیده سبز خدا


* قـصـیـده ی سـبز خـدا *

آمدم بار دگر بر سر گلزار خـدا
تا کنم دیده دل مات ِسپیدار خدا

پای جنگل ، دل دشت و سر کوه و لب رود
برگ در برگ زنم دفـتر آثار خدا

سوسن ستان چمن با تپش نرم نسیم
پا به رقص آمده در صحن چمن زار خدا

شور خوش رقصی عریان بدنان سرکوه
می دمد روح دگر بر تن کهسار خدا

شده محبوبه شب این گل نازک پر دشت
دختر عطر فروش ِ سر بازار خدا

عطر دوشیزه گل ، در سبد باد صبا
تا بَرد بادیه در بادیه عطار خدا

لاله با جام شراب آمده میخانه کوه
تا کـَند مست چمن ، نرگس خـَمار خدا

بشنو از بلبل سر مست و غزل خوان چمن
غزل دلکشی از دفتر اشعار خدا

کرده گلدوز همه دامن ابریشم دشت
جوشش پر تپش ِ نیلی جوبار خدا

پو نه زاران دمن قبله گه ِ شاپرکان
تک به تک بوسه زن ِ لاله خونبار خدا

سر شمشاد چمن هلهله ی چلچله ها
شور عشقی زده در وسعت گلبار خدا

می رود نیزه شب ناف گلو گاه شفق
تا زند دائره در گردش پرگار خدا

زده فواره ای از خون شفق تا به افق
کرده خون رنگ همه صحنه دربار خدا

خون خورشید به بارد کف در یاچه پاک
و نزول خوش نور از در و دیوار خدا

روی سکوی افق مخملی از فرش شفق
داده صد کوکبه بر آبی تالار خدا

فوج مرغان مهاجر به زیارتگه سرو
بشنو خوش نغمه ی چاووشی زوار خدا

لب جو ، ناز گل و زمزمه کوثر نوش
این دلآویز ترین نغمه سیتار خدا

عکس خاتون گل و چرخش پروانه مست
می کند جلوه در آئینه جو بار خدا

شده ام مات رخ ِ منظره در منظر کوه
شاهکاره ، همه نقاشی ِ تالار خـدا

در پی ِ راز طبیعت نرو « اُدلی » به خدا
نرسد عـقل بشر بر کف اسرار خدا

میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی

خـَمار = تلفظ ( خَممار) به معنی می فروش ، باده فروش
سیتار = از آلات موسیقی هند
بادیه = صحرا
شفق = سرخی خورشید هنگام غروب
افق = کناره آسمان = فاصله بخش مرئی و نامرئی آسمان ، نقطه پایانی دید در انتهای آسمان

Sunday, April 27, 2014

میراسماعیل جباری نژاد- سلام بر حافظ


* بر سـر تربت ما چون گـذری همت خواه
که زیاتگه رنـدان جهان خـوا هـد بود


* حافـظ *

* سـروده شده در آ رامـگا ه حا فــظ *

* سـلا م بـر حا فـــظ *

ا ی دل غـم زده بین تا به کجا آ مده ام
بر سر ِ تربت سلطان وفا آ مده ام

حا فـظ ای بحر صفا بلبل گلزار غـزل
به سـر کوی تو با شور و نوا آمده ام

شهریار غـزل ای زینت گلخانه عـشق
من در این بحر جلا غـرق صفا آمده ام

با گل میخک و با زنبق و آلاله ی نو
با عـروسان چمن پیش شما آ مده ام

ذره ی نورم وبس، وه که چنین رقص کنان
به تجلی گه خورشید ولا آ مده ام

دم به دم نقـل سرشکم چـکـد از چشمه چشم
به قـد م گاه تو با چشم سخا آمده ام

شهر « یار » تو کجا خاک سرای تو کجا
قـسمتم بین ز کجا تا به کجا آ مـده ام

میخک خاک تو را شبنم چشمان من است
خـوش ، که با دامنی از نـقـل وفا آ مـده ام

من به خوناب دل امروز وضو می گیرم
که به آ رامـگه نور و صفا آ مـده ام

این همان گلشن عـشق است که خوابش دیدم
شکر ایزد که در این قـصـر جلا آ مـده ام

به سر خاک تو ای میـر تجلـی گـه عـشق
جون هـَزار سحری نـغمه سرا آ مـده ام

سـینه آ تـشکـده شد چشم گهر بار به بار
سـر به پا « ا ُ د لـی ام » و بهر شفـا آ مده ام


میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی


هـَزار = بلبل
ا ُدلی = آ تشین در زبان آذری
و تخلص شعری بنده
*****

میراسماعیل جباری نژاد - خداحافظ ، حافظ



* سروده شده در آرامگاه خواجه *

خدا حافظ ، حافـظ

حافظ ای مرغ خوش آواز خدا حافظ تو
دلـنشین نغمه شهناز خدا حافظ تو

بلبل عـشق توئی عـزت گلـزار ادب
هان تو ای بانی ا عـزاز خدا حافظ تو

ای تو دلـچسب ترین عـطر گل باغ غـزل
ای غـزال ای همه طنا ز خدا حافـظ تو

مرکب شعر تورا دلشده گانند سـوار
هان تو ای را کـب تـکـتاز خدا حافظ تو

ای که آهنگ غـزل های تو در خلوت شب
با من ِ دلـشده دمساز خداحافـظ تو

ظلمت کلبه دل را یـد بیضا ئی توست
ای سراپا همه ا عـجاز خدا حافظ تو

نقـش نام تو بود زینت سر دفـتر من
ای مرا جمله سر آ غاز خدا حافظ تو

هان تو ای منظر سر سبز گلستان غـزل
شـو کـت گلشن گلـنـاز خدا حا فـظ تو

طا یر قـد سی عـشقی به بلندای هـنـر
آ خـرین قـدرت پر وا ز خدا حا فظ تو

نـقـش خورشیدی خضری به صف گمشده گان
هان تو ای شا عــر ممتـا ز خـدا حا فـظ تو

رفـتم اما نرود نقـش خیا لت ز سر م
حا لیا ،حا فـظ شیراز خدا حا فـظ تو

نغمه پرداز تو شد « اُدلی » ِ اقـلیم ادب
ای تو آگاه ز هر راز خدا حافـظ تو

ا ُ د لی = به معنی آتشین در زبان شیرین آذری


میراسماعیل جباری نژاد
م - ا ُدلی

میراسماعیل جباری نژاد ، فافله سالار هنر


* آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
حافظ


***

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد
حافظ


* قافله سالار هنر *


توئی آن چهچه ی بلبل گلزار هنر
طوطی خوش سخن جنگل اسرار هنر

شده دیوان تو سرسبزترین گلشن عشق
به گل ِ شعر تو آذین شده رخسار هنر

غزلت ترجمه ساده عشق ازلی ست
که شده دکلمه در صحنه تالار هنر

مشق عشقم همه از کلک زر افشان تو باد
تا کَشم نغمه ای از حنجره ی تار هنـر

سوسنستانی و با نغمه مرغان سحر
و فریـبائی ِ هر نرگس خمار هنر

ده زبان سوسن آزاده ی سبز ادبی
که شدی یکه سخنگوی چمن زار هنر

خوش تر از دسته گل یاسمنی در چمنی
که دهی رایحه بر پهنه گلبار هنر

و غزال غزل سینه کش کوه ادب
خوش ترین منظره در منظر کهسار هنر

عطر سکر آور عشقی به گلستان ادب
و گل آویز خوش ِ طره طرار هنـر

خلوتم پر شده با شور غزل های شما
ای تو دل چسب ترین نغمه سیتار هنر


تاج زرین غزل نور فشان قرن به قرن
هم چنان جلوه کنان بر سر سردار هنر

خیز نیلوفر شعر ِ تو به نازم ، ای گل
که کَشد سبزی عشق تا سر دیوار هنر

فوج مرغان چمن این همه شوریده سران
جرعه نوشان خوش نرگس خَمار هنر

سبد پر گل باغ غزلی عطر افشان
و به بازار ادب شاعر عطار هنر

مانده در لوح زمان نقش دلآرائی تو
شده سر خط وفا ، این همه آثار هنر

چشمه شعر و شعوری وسرود خوش عشق
شاهکاره ، همه آثار تو در کار هنر

چلچراغ غزلت نور فشانی ابدی است
واژه در واژه چراغ است به طومار هنر

شده تن پوش تنت ، مخمل گلدوزی عشق
که دهد جلوه براین پیکر گلـدار هنر

کاروان ره عشق آمده پا بوسی تو
قافله قافله ، ای قافله سالار هنر

شده آرامگه ات قبله رندان جهان
بشنو چاووشی عشق از لب زوار هنر

تاج خورشیدی سلطان غزل تابان باد
تا به ریزد زری از نور به دربار هنر

مانده در دائره ی شعر دلآویز شما
هم چنان چرخ زنان چرخه پر گار هنر

به ثنای تو نویسم غزل پر هنری
تا شوم قطره ای از جارش جوبار هنر

عصر ما خواجه همان عصر ستم دینی توست
که زنندآتش کین بر تن گلدار هنر

سر هر شاعر آزاده شیرین سخنی
شود آویزه صد حلقه خونبار هنر


شده ناموس هنر محرم نامحرم عشق
همه اغیار دغل باز شده یار هنر

حرم پاک ادب بزمگه بی ادبان
آه از این بی خردان ِ شر و اغیار هنر

سر هر کوچه شعر و لب هر کوی ادب
دسته در دسته ببین گله بیمار هنر

این همه بی هنران فخر زمانند ، اگر
همه فردا چو خسی روی لجن زار هنر

به پشیزی نخرم هر اثر بی هنری
گر شود شاخ نبات سر ِ بازار هنر

سر ِ بازار زمان دسته گل کاغذی اند
این همه خاک و خس و هم لجن وخار هنر

آخر ای حافظ شیراز از آن عصر ستم
تو بماندی و غزل های گران بار هنـر

گر تو شاهنشه عشقی به سرت تاج غزل
منم آن حافظ « اُدلی » دل دربار هنر


میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی


پا نویس ها
اُدلی = به معنی آتشین در زبان شیرین آذری
سوسن = گل ده زبان و سخنگو در ادبیات فارسی
کلک = قلم = خامه
غزال = آهو
سکرآور= مستی بخش
سیتار = از آلات موسیقی هند که نوائی جانسوز دارد
ثنا = مدح = وصف
طومار = نامه دراز = دفتر = صحیفه
خمار ( خممار ) = می فروش
چاووش = پیش رو آواز خوان کاروان ویا قافله ای که به زیارت می روند
چرخه = هر چیز که شبیه چرخ باشد ، گردش روزگار ، آسمان( در قالب کنایه )
پشیز = پول کم ارزش = سکه سیاه مسی
شر = بد کار - فاسد
اغیار = دیگران = بیگانگان
حافظ = دربان = نگهبان = از بر دارنده و حفظ کننده
میراسماعیل جباری نژاد
م - آدلی

***

میراسماعیل جباری نژاد ، رنگین کمان جاودانه عشق



به شمس عالمتاب شعر و انـدیشه
شمس الدین محمد خواجه حافظ شیرازی


** رنـگـیـن کـما ن جاودانه ی عــشـق **

پرتو عـشـق دمـد از یـد بیـضا ئی تو
کهکشان روشن از این معجز موسائی تو

جوهر روح دمیدی به سراپای غـزل
مرده جان گیرد از آن نفـخه عـیسائی تو

جاری از نای زمان نغمه جان پرور تو
و از کران تا به کران شور خوش آوائی تو

دل عشاق مزین به گل شعر تو باد
کس نشد بی خبر از نـقـش دلآرائی تو

از افـق تا به افـق آ تش عـشقت چو کشید
آ سما ن شعـلـه گرفت از تب شیدائی تو

دست خورشید ز پستان تو می دوشد نور
زال دل قـد کشد از قـدرت عـنقا ئی تو

قـد سیان رقـص کنان بر سر افـلاک زنند
دُردی عـشق از آن ساغـر مینائی تو

صف به صف سوسن وگل خیمه کش دامن تو
بلبلا ن خـیره برآن طرح صف آرائی تو

خیزد از نا ی غـزل غـرش امواج گران
می کشد سر به فلک نعـره دریائی تو

ریزد آن کس که چـکـد شربت وشهد غـزلت
نـقل تحسین به سر ِ شعـر اهورائی تو

« اُدلی » شعـله کشم شعله کش مشعل عـشق
سر به پا نورم از آن شعشعه آ سائی تو

* ا ُ د لی = به معنی آتشین در زبان آذری
میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی


****

Saturday, April 26, 2014

میراسماعیل جباری نژاد - م -اُدلی - الهه عشق


* بـه شا عـر شا عـران *
خواجه حافـظ


* ا لـهـه ی عـشـق *

با ده نا بی و در سا غـر جا نی حا فـظ
دل بی تا ب مرا تا ب و توانـی حا فـظ

گلشن سبـز غـزل را گل یـکـد ا نه توئی
تو گل سر سبـد با غ بیا نی حا فـظ

جوشش چـشـمه توئی در تپـش نبض بها ر
نـکهـت گل ز کران تا به کرا نی حا فـظ

تن بی روح مرا نـقـش مسیحا ئی توست
دل بی جان مرا جان جهـا نی حا فـظ

شور مستی من از جام غـزل ها ی تو باد
باده کهنه مگر در خـم جا نی حا فـظ ؟

آ تـشیـن درد مرا در دل آ تـشکـده ام
بارش نـقـر ه ای ا بـر گرانی حا فـظ

گل خـورشید توئی در ا فـق سبـز خیا ل
روشنی بخش دل و روح و روانی حا فـظ

بوسـتـا ن غـزلت سبز ترین گلشن عـشق
گلشن عـشق ترا نیست خـز ا نی حا فـظ

سوسن گلشن عـشـقی به بهاران هـنـر
عـشق را معنی ده گونه زبا نی حا فـظ

تـو پیا م آ ور عـشـقی و لسان ا لغـیبی
وه . که از قـد رت دادار نشا نی حا فـظ

شور آ وا ز تو بر پـرده ا فلاک نشست
جاودان شـهـره ی هـر دور و زمانی حا فـظ

تو هما ن خـضری وآن زنده جاوید تو ئی
روح خورشیدی و در کون و مکانی حافظ

منظری خوش ز جنان است مرا گر به خیال
تو همان منظره ی با غ جـنـا نی حا فـظ

زمـزم نا م تو در سینه « اُ د لـیست» روان
ای خوش آن دم که مرا ورد زبا نی حا فـظ

میـر اسما عـیـل جـبـا ری نژاد
م - ا ُ د لی


*****
ا ُ د لی = به معنی آ تشین در زبان شیرین آ ذری

میراسماعیل جباری نژاد - جمال دوست در آئینه عشق



* دو غـزل دیگر از استاد و شاگرد *


* غـزلی از ا سـتـا دم * خواجه حافظ *


سا ل ها پیروی مـذهب رندان کردم
تا به فـتـوای خرد حرص به زندان کردم

من به سر منزل عـنقا نه به خود بردم راه
قـطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

از خلاف آ مـد عادت به طلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنـج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لب ساقـی و کنون
می گـزم لـب که چرا گوش به نادان کردم

نـقـش مستوری ومستی نه به دست من وتوست
آ نـچه استا د ازل گـفت بکن آن کردم

دارم از لـطف ازل جنت فـردوس طمع
گر چه دربا نی میخانه فـراوان کردم

ا ین که پیرانه سرم صحبت یوسف بـنـواخـت
ا جـر صبری است که در کلبه ا حـزان کردم

صبح خیـزی و سلامت طلبی چون حـا فــظ
هـر چه کردم همه از دولت قـران کردم

گربه دیوان غـزل صد نشینم چه عجب
سال ها بندگی صاحب دیوان کردم

خوا جه حـا فــــظ


********

* غـز لی از شـا گرد کوچک خواجه *
میراسماعـیـل جـبـا ر ی نـژاد
م - ا ُد لـی

* جما ل دوست در آ ئـیـنـه عــشـق *


دل چو با کوه غـم عــشق تو سینا کردم
سینه را جلوه گه ِ طور تجلا کردم

بر دل بی نفـسم در قـفـس سینه چا ک
نـفسی ز آن دم جان بخش مسیحا کردم

چـشـمـه مهر تو جوشید چو در باغ خیا ل
گلشـن یا سمن و لاله شکوفا کردم

وعـده در وعـده دو صد داشتم از لیلی خویش
من ِ مجنون دل از امروز به فـردا کردم

زدم آ ن حلقـه گیسوی تو بر گردن دل
ای خوشا ، بردگی زلف چلیـپا کردم

سال ها بود ترا خانه به دوش ای دل ریش
من ترا حا ل در آغـوش خـدا جا کردم

مرمرین سینه تو دیدم و بر سینه عــشـق
سـیـنـه ریز خوش شبتا ب ثـر یا کردم

نوش داروی دل از سا غـر چشمان توشد
وه چه خوش نوشی از آن نرگس شهلا کردم

دست دل حـلقه بر آن گردن دلـدار زدم
بوسه در بوسه از آن صورت رعـنا کردم

شاه بیت غـزلم وصف جما لت شد وباز
با گل روی تو این قا فـیه زیـبا کردم

موج گیسوی تو زد چون لـب دریا ی خیال
روح تـفـتیده د ل سوی به دریا کردم

چـشم د ل باز شد ا ند ر دل آ ئـیـنـه آ ب
نـقـش سیما ی تو در آب تما شا کردم

« چارده » خواهم از آن عشق مه و خورشیدم
روز و سال است در این دائـره پید ا کردم

راز عـشقـی که در این دائـره می گشت نها ن
من به خا ل سـیـه یار هـویـد ا کردم

ا ین نها ن دا ئره را چرخش من بود به خویش
وه چه خـوش چرخ که با یار دل آرا کردم

« ا د لی ِ » محفـل عـشقـم که به هر محرم راز
راز نا گفـته ا ین دائره گویا کردم

میراسما عـیل جباری نژاد
م - ا د لی


********

میراسماعیل جباری نژاد - خظ پایان و آغاز غـزل



* دو غـزل دیگر   از استـاد و شا گرد *
* 1   -  از اسـتـاد غـزل *

خواجه  حافـظ


خیـز و در کاسه زر آب طربناک انداز
پیشتر زانکه شود کاسه زر خاک انداز

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غـلـغله در گنـبـد افلاک انداز

به سر سبز تو ای سرو که چون خاک شوم
ناز از سر بنـه و سا یـه برین خا ک انداز

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آ یـنه پا ک انداز

دل مارا که ز ما ر سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه تر یا ک انداز

ملک این مزرعـه دانی که ثبا تی نکند
آ تشی از جگر جام در املاک انداز

غـسل در اشک زدم که اهل طریقـت گویند
پاک شو اول و پس دیـده بر آن پا ک انداز

یارب آن زاهـد خود بین که به جز عـیب نـدیـد
دود آ هیش در آ ئینه ادراک انداز

چون گل از نکهت او جامه قـبـا کن حا فـظ
وین قـبا در ره آن قا مت چا لاک انـداز

* خواجه حا فـظ *

*********************
غـزلی از شاگرد کوچک حواجه
* میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

* خـط پایان و آغاز غـزل *

خا مـه = قـلـم


خامه بر عـشق بزن شعـر به اعجا ز ا ند ا ز
مشق پایان غـزل باز به آ غـا ز ا نـد از

با ل اندیشه به رقـص آ ر سر ِ قا ف ادب
روح سیمرغ غـزل نا ز به پر وا ز ا ند ا ز

غـنچه از پرده برون گشت به تالار چـمن
چـشم نر گس به تما شا ی گل نا ز ا ند ا ز

بلبلا ن را خبـر از باغ گل و سوسن کن
نغمـه در حـنـجـر ه ی مرغ خوش آ وا ز ا ند ا ز

بر سـر ِ گل بـنشا ن مرغ غـزل خوان چمن
شـور عـشـقـی به دل عا شق دلـبـا ز ا ند از

قـد م آ هـسـته بیا تا سر خلوتـگه دوست
دست دل بـر کمـر ِ دلـبـر طـنا ز ا ند از

پا ی جان بـد رقـه کن تا به طرب خا نه عـشق
نـغمـه در زیـر و بـم پـرده شـهـنا ز ا ند از

می کـشـد حسرت رو بوسیت این عا شق مست
نـظری حا ل بر این حال نـظر با ز ا ند از

د یـده دل بـگشا سوی تما شا گه را ز
سا غـر مـی به خـم حا فـظ شیرازانداز

حـلـقـه گوش بکن پـنـد شـهـنـشـا ه غـزل
مـشق عـشقـت به ره شا عـر ممتا ز ا ند از

جا م دل پر بکـن از باده سکر آور یا ر
بلبل گلشن دل نا ز به آ وا ز ا نـد ا ز

شـیـهـه تـوسن عــشـقـت کـشـیـد « ا ُدلی » که بیا
خـط پا یان غـزل با ز به آ غـا ز ا نـد ا ز

مـیـر اسماعـیـل جبـا ر ی نژاد
م - ادلی
کا نادا
****