* گلـدوزی عــشـق *
تا هـمدم دل گشتی در بستر تنها ئی
بی خویش گـذ ر کردم از معـبر تنهائی
در رگ رگ احسا سم خون غـزلی جاریست
تا نقش کند عــشـقـت بر دفـتـر تنهائی
پرواز مرا بنگر در اوج سمای عــشق
با قـوی جهانـگرد سیمین پر تنهائی
من عا بر شب هایم تا صبح وصال تو
در سوسو یاد تو با اخـتر تنهائی
سر گشته و حـیـرانم در خلـقـت پر رازت
دل راه تو می پوید با رهـبـر تنهائی
در بحر خیال تو دل غـرق تماشا شد
انـد ر صدف بسته با گوهــر تنهائی
شبگرد دلم گردد در کوی خیالت باز
در محور عــشق تو با اخـتـــر تنهائی
تند یس خیالت را روحم بگرفت آ غـوش
مستانه و دیوانه در بستر تنهائی
من مست و غـزل خوانم با یاد دو چشم تو
گلـباده نابی تو در سا غـر تنهائی
گلـزار جمال تو پر عـطـر و گل و ریحان
تو روضه رضوانی در منظر تنهائی
در مخمل اشک من گلـدوزی عــشـقـت بین
نقـشی است بسی رنگین بر پیکـر تـنهائی
من پادشه عــشـقم گلتاج غـزل بر سر
در کاخ بلـور شـعـر از کشور تنهائی
« ادلی » تو ز «ما» بگـذر در خویش بجو دلـدار
که از «ما» چو به جا مانـد خا کستــر تنهائی
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
تا هـمدم دل گشتی در بستر تنها ئی
بی خویش گـذ ر کردم از معـبر تنهائی
در رگ رگ احسا سم خون غـزلی جاریست
تا نقش کند عــشـقـت بر دفـتـر تنهائی
پرواز مرا بنگر در اوج سمای عــشق
با قـوی جهانـگرد سیمین پر تنهائی
من عا بر شب هایم تا صبح وصال تو
در سوسو یاد تو با اخـتر تنهائی
سر گشته و حـیـرانم در خلـقـت پر رازت
دل راه تو می پوید با رهـبـر تنهائی
در بحر خیال تو دل غـرق تماشا شد
انـد ر صدف بسته با گوهــر تنهائی
شبگرد دلم گردد در کوی خیالت باز
در محور عــشق تو با اخـتـــر تنهائی
تند یس خیالت را روحم بگرفت آ غـوش
مستانه و دیوانه در بستر تنهائی
من مست و غـزل خوانم با یاد دو چشم تو
گلـباده نابی تو در سا غـر تنهائی
گلـزار جمال تو پر عـطـر و گل و ریحان
تو روضه رضوانی در منظر تنهائی
در مخمل اشک من گلـدوزی عــشـقـت بین
نقـشی است بسی رنگین بر پیکـر تـنهائی
من پادشه عــشـقم گلتاج غـزل بر سر
در کاخ بلـور شـعـر از کشور تنهائی
« ادلی » تو ز «ما» بگـذر در خویش بجو دلـدار
که از «ما» چو به جا مانـد خا کستــر تنهائی
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی