* مـرواریــد عــشـق *
قامت ناز تو و اوج تماشائی من
موج گیسوی تو وغـرش دریائی من
خط ابروی تو و مشق غـزل د ر غـزلم
قصـه عـشق تو و دفـتـر رسوانی من
کـفـر گیسوی ترا مهر مسلمانی من
گردش روی ترا چرخش بینائی من
رفـتـه تا اوج جنون قـیـس بیابانی تو
تو کجا مانده ای ای دلبر لیلا ئی من
ای صفا بخش دلم طور تجلا ی غمت
قامت افـراخـته بر سیـنـه سینا ئی من
سینـه آ ذین شده با لوءلوء لالای سرشک
راز عـشقـی است در این عـقـد ثریائی من
می در خشد چو فـلق ای مه و خورشید نگاه
شعـشع مهر تو در ظلمت یلـدا ئی من
آ سمان شعـله ور از آتش آه دل من
نور عـشق است در این آ تش شیدا ئی من
شعـر شیرین مرا گوش دو صد فـرهاد است
تو نمان بی خبر از طرح دلا را ئی من
پر کشد مرغ غـزل از قـلل قاف خیال
زا ل دل پرورد ا نـدیشه عـنقا ئی من
چشم دل باز کن ای بی خبر از عا لم عـشق
ادلیِ عـشق ام و بین شعشعه آسائی من
اُدلی = به معنی آ تشین در زبان آ ذری
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی
قامت ناز تو و اوج تماشائی من
موج گیسوی تو وغـرش دریائی من
خط ابروی تو و مشق غـزل د ر غـزلم
قصـه عـشق تو و دفـتـر رسوانی من
کـفـر گیسوی ترا مهر مسلمانی من
گردش روی ترا چرخش بینائی من
رفـتـه تا اوج جنون قـیـس بیابانی تو
تو کجا مانده ای ای دلبر لیلا ئی من
ای صفا بخش دلم طور تجلا ی غمت
قامت افـراخـته بر سیـنـه سینا ئی من
سینـه آ ذین شده با لوءلوء لالای سرشک
راز عـشقـی است در این عـقـد ثریائی من
می در خشد چو فـلق ای مه و خورشید نگاه
شعـشع مهر تو در ظلمت یلـدا ئی من
آ سمان شعـله ور از آتش آه دل من
نور عـشق است در این آ تش شیدا ئی من
شعـر شیرین مرا گوش دو صد فـرهاد است
تو نمان بی خبر از طرح دلا را ئی من
پر کشد مرغ غـزل از قـلل قاف خیال
زا ل دل پرورد ا نـدیشه عـنقا ئی من
چشم دل باز کن ای بی خبر از عا لم عـشق
ادلیِ عـشق ام و بین شعشعه آسائی من
اُدلی = به معنی آ تشین در زبان آ ذری
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی